در گذرگاه زمان...
در گذرگاه زمان...
خبر آمدنت، میرود باغ به باغ، میرود شهر به شهر، مردمان یمن و مصر وتونس، مردمان لیبی، مردمان بحرین،سوریه، همه عالم به تمنای تو بر خاسته اند، لحظه ی آمدنت نزدیک است. شور و حالی بر پاست

حتما براتون پیش اومده برای اینکه بخواین چیزی رو بهتر ببینید خیلی به چشماتون نزدیکش میکنید.

ولی اگه این فاصله خیلی نزدیک باشه دیگه اصلا اونو نمی بینید.

این حکایت "من"و نزدیکی "خدا" بهمه...



نظرات شما عزیزان:

بشار
ساعت13:01---22 تير 1390

سخنان جالب و آموزنده از گابریل گارسیا مارکز نویسنده معروف کلمبیایی و برنده جایزه نوبل در ادبیات

در 15 سالگی آموختم که مادران از همه بهتر می دانند ، و گاهی اوقات پدران هم .

در 20 سالگی یاد گرفتم که کار خلاف فایده ای ندارد ، حتی اگر با مهارت انجام شود .

در 25 سالگی دانستم که یک نوزاد ، مادر را از داشتن یک روز هشت ساعته و پدر را از داشتن یک شب هشت ساعته ، محروم می کند .

در 30 سالگی پی بردم که قدرت ، جاذبه مرد است و جاذبه ، قدرت زن.

در 35 سالگی متوجه شدم که آینده چیزی نیست که انسان به ارث ببرد ؛ بلکه چیزی است که خود آن را می سازد.

در40 سالگی آموختم که رمز خوشبخت زیستن ، در آن نیست که کاری را که دوست داریم انجام دهیم ؛ بلکه در این است که کاری را که انجام می دهیم دوست داشته باشیم.

در45 سالگی یاد گرفتم که 10 درصد از زندگی چیزهایی است که برای انسان اتفاق می افتد و 90 درصد آن است که چگونه نسبت به آن واکنش نشان می دهند.

در 50 سالگی پی بردم که کتاب بهترین دوست انسان و پیروی کورکورانه بدترین دشمن وی است.

در 55 سالگی پی بردم که تصمیمات کوچک را باید با مغز گرفت و تصمیمات بزرگ را با قلب.

در 60 سالگی متوجه شدم که بدون عشق می توان ایثار کرد اما بدون ایثار هرگز نمی توان عشق ورزید.

در 65 سالگی آموختم که انسان برای لذت بردن از عمری دراز ، باید بعد از خوردن آنچه لازم است ، آنچه را که میل دارد نیز بخورد.

در 70 سالگی یاد گرفتم که زندگی مساله در اختیار داشتن کارتهای خوب نیست ؛ بلکه خوب بازی کردن با کارتهای بد است.

در 75 سالگی دانستم که انسان تا وقتی فکر می کند نارس است ، به رشد و کمال خود ادامه می دهد و به محض آنکه گمان کرد رسیده شده است ، دچار آفت می شود.

در 80 سالگی پی بردم که دوست داشتن و مورد محبت قرار گرفتن بزرگترین لذت دنیا است.



بشار
ساعت10:53---18 تير 1390

به تو محتاجم…
هنگامي كه چشمانت را ندارم در تاريكي زندگي مي كنم
و هنگامي كه خنده هايت را ندارم در سكوت
مانند مومني كه كسي خدايش را كشته باشد
من دليلي براي زندگي ندارم…
به تو محتاجم…
چون يك درخت به باران چون انسان به فراموشي چون تاريكي به روز
كاري نميتوانم بكنم چون عشق تو بر من غلبه كرده است و من همواره به تو محتاجم…
براي دانستن اينكه شبها آسمان زيباست براي اينكه بهتر از آنچه هستم باشم براي اينكه بدانم زمان كوتاه است
و من همواره به تو محتاجم …



نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





ارسال در تاريخ پنج شنبه 16 تير 1390برچسب:خدا,و نحن اقرب الیه من حبل الورید, توسط آوای خسته ( هانیه )